تنهایی


✿◕ ‿ ◕✿ ستاره بچین ✿◕ ‿ ◕✿

خواسته هاتون رو از روی موضوعات مطالب انتخاب کنین. با تشکر مدیر

تنهایی

 پرسیدم:خداوندا چراانسان اول عاشق میشه!بعدتنهامیشه...؟

گفت:منم اول عاشق شدم!بعدتنهاشدم...

پرسیدم توعاشق کی شدی؟گفت:عاشق تو...

گفتم کی تنهات گذاشت؟گفت:خوده تو!!!

گفتم:بزاربیام پیشت!!!خندیدوگفت:من پیش توام!

توکجاااااااااااااااااااااااایی؟؟؟

                                                                                                       

              

تاريخ دو شنبه 2 تير 1398برچسب:تنهایی,سـاعت 2:7 بعد از ظهر نويسنده maryam| |
i413141_11.gif (242×58)
می نویسم

 مینویسم نامه و روزی از اینجا میروم....

باخیال او ولی تنهای تنها میروم....

درجوابم شاید او نگوید کیستی....

شاید او حتی بگوید لایق من نیستی.....

مینویسم من که عمری باخیالت زیستم

گاهی ازمن یاد کن               اکنون که دیگر نیستم...........

 

تاريخ دو شنبه 2 تير 1398برچسب:می نویسم,سـاعت 2:6 بعد از ظهر نويسنده maryam| |
i413141_11.gif (242×58)
من برای

 من برای متنفرشدن از کسانی که از من متنفرند،وقت ندارم......

زیرا...............

سخت مشغول دوست داشتن کسانی هستم که دوستشان دارم!!!!!!!!!

کورش کبیر

تاريخ دو شنبه 2 تير 1398برچسب:من برای,سـاعت 2:5 بعد از ظهر نويسنده maryam| |
i413141_11.gif (242×58)
به سلامتی....

 به سلامتی کسی که رفت ولی باور رفتنش برای کسی که تنها مونده خیلی سخته

به سلامتی کسی که همیشه با همه میگرده ولی آخرش با یه زخم تنها میمونه

به سلامتی تمام پیام هایی که نوشتیم ولی ارسال نکردیم

به سلامتی عشقایی که تاریخ انقضا ندارن

به سلامتی حرفایی که هیچوقت به زبون نمیان

به سلامتی کسی که دیگه بش زنگ نمیزنی،ولی اگ بفهمیم خطش خاموشه دق میکنیم

سلامتی اونی که تاآخر عمراز قلبت بیرون نمیره،ولی مجبوری از زندگیت بندازیش بیرون

سلامتی اونایی که یه روز بی ما نمیتونستن،الان،یه روز بامانمیتونن

                                          

تاريخ دو شنبه 2 تير 1398برچسب:به سلامتی,,,,,سـاعت 2:3 بعد از ظهر نويسنده maryam| |
i413141_11.gif (242×58)
گر...

 گر سینه شود تنگ خدا باما هست

                    گرپای شود لنگ،خدا باما هست

                                        دل را به حریم عشق بسپارو برو

 

 

فرسنگ،فرسنگ خدا با ما هست.......

تاريخ دو شنبه 2 تير 1398برچسب:گر,,,,سـاعت 1:28 بعد از ظهر نويسنده maryam| |
i413141_11.gif (242×58)
من خدا را در....دیدم

 من خدا را در بال همین پرنده دیدم...

 

خدا دور نیست در آسمان نیست...

خدا در نزدیکیه ماست

 

 

 

من خدا را دیدم بر لب طاقچه ای از جنس دعا

 که در آن شمعی میسوخت پر نور

 و گلی میخندید به ندای قرآن

 دل من تنها بود به صدا گوش میداد

 و نمیدانست چیست؟از کجاست؟

 من در این تاریکی به که میاندیشم؟

به وجودیکه سراسر تنهاست

یا به درختی که در این نزدیکیست

 یا به چشمان کودک معصومی که مرا میخواند

 به چه می اندیشم؟

 به خدا...

به خدایی که همین نزدیکیست

این صدا چیست که از عمق وجودم پیداست

 و مرا میخواند:

 http://s2.picofile.com/file/7267367090/121152ky7la3kqoi.gifبـــا من باشhttp://s2.picofile.com/file/7267367090/121152ky7la3kqoi.gif

 

تاريخ دو شنبه 2 تير 1398برچسب:من خدا را در,,,,دیدم,سـاعت 1:24 بعد از ظهر نويسنده maryam| |
i413141_11.gif (242×58)
سر خاک من

  سر خاک من ...!! اونی که ازهمه بیشتر اذیتم کرده بیشتر گریه میکنه...!!

        اونی که نخواست منو ببینه بالاخره میاد دیدن جنازم...!!

                  اونی که حتی تولدم نیومد زیر تابوتمو میگیره...!!

                             اونی که بهم سلام نمیکرد میاد برای خداحافظی...!!

                                          چه روز قشنگیه اون روز همه هستن...!!  حیف که خودم نیستم

 

 

                      

 

 

تاريخ دو شنبه 2 تير 1398برچسب:سر خاک من,سـاعت 1:21 بعد از ظهر نويسنده maryam| |
i413141_11.gif (242×58)
سرزمین واژه های واژگون

 اینجا سرزمین واژه های وارونه است :

جایی که  "گنج" ، "جنگ" میشود. . . . !!

"درمان" ، "نامرد" و "قهقهه" ، "هق هق". . . . .!!

اما

"دزد" همان "دزد" و "درد" همان "درد" و "گرگ" همان "گرگ". . . . . !!

آری اینجا سرزمین واژه های وارونه است . . .

تاريخ دو شنبه 2 تير 1398برچسب:سرزمین واژه های واژگون,سـاعت 1:19 بعد از ظهر نويسنده maryam| |
i413141_11.gif (242×58)
از کسانی که

 از کسانی که ازمن متنفرند...سپاس آن هامراقوی ترمیکنند

 ازکسانی که مرادوست دارند...ممنونم آن هاقلب مرابزرگترمیکنند

ازکسانی که مراترک میکنند...متشکرم آن ها به من می آموزندکه هیچ چیزماندنی نیست

ازکسانی که بامن می مانند...ممنونم آن ها به معنای واقعی،دوست داشتن را به من می آموزند

تاريخ دو شنبه 2 تير 1398برچسب:از کسانی که,سـاعت 1:16 بعد از ظهر نويسنده maryam| |
i413141_11.gif (242×58)
هر کس

 ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﯾﻪ ﺍﺳﻢ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯿﺶ ﻫﺴﺖ

ﮐﻪ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺸﻨﻮﻩ ﻧﺎﺧﻮﺩﺍﮔﺎﻩ ﺑﺮﻣﯿﮕﺮﺩﻩ ﺑﻪ ﻫﻤﻮﻥ ﺳﻤﺖ

ﯾﺎ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺫﻭﻕ

ﯾﺎ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺣﺴﺮﺕ

ﯾﺎ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﻧﻔﺮﺕ

تاريخ دو شنبه 2 تير 1398برچسب:هر کس,سـاعت 1:15 بعد از ظهر نويسنده maryam| |
i413141_11.gif (242×58)
تنهایی و دنیا

 دنیا تنهایی هایی داره اماتنهایی من دنیایی داره

تاريخ دو شنبه 2 تير 1398برچسب:تنهایی و دنیا,سـاعت 1:0 بعد از ظهر نويسنده maryam| |
i413141_11.gif (242×58)
تصمیم

 تصمیم گرفتم انقدر کمیاب شوم

 تا شاید دلی برایم تنگ شود...

 ولی افسوس...فراموش شدم....

تاريخ دو شنبه 2 تير 1398برچسب:تصمیم,سـاعت 12:56 قبل از ظهر نويسنده maryam| |
i413141_11.gif (242×58)
هیچ وقت

 هیچ وقت دل اونایی که گریه شون بی صداست رو نشکن...؟

 این آدما هیچکس ندارن که اشکاشون پاک کنن....

تاريخ دو شنبه 2 تير 1398برچسب:هیچ وقت,سـاعت 12:55 قبل از ظهر نويسنده maryam| |
i413141_11.gif (242×58)
اگر روزی

 اگر روزی داستانم را نقل کردی بگو:

 بی کس بود اما کسی را بی کس نکرد...

 تنها بود اما کسی رو تنها نذاشت...

 دلشکسته بود اما دل کسی رو نشکست...

 کوه غم بود اما کسی رو غمگین نکرد....

 شاید بد بود ولی برای کسی بد نخواست....

تاريخ دو شنبه 2 تير 1398برچسب:اگر روزی,سـاعت 12:50 قبل از ظهر نويسنده maryam| |
i413141_11.gif (242×58)
دلتنگی

 دلم برای کسی تنگ است که فکر می کردم 

می آید.....

می ماند.....

و به تنهاییم پایان می دهد

آمد و رفت و به زندگیم پایان داد.....

تاريخ دو شنبه 2 تير 1398برچسب:دلتنگی,سـاعت 12:46 قبل از ظهر نويسنده maryam| |
i413141_11.gif (242×58)
قصه

قصه عشقم کوتاه بود و به سر رسید.....

کلاغ جان تو هم برو شاید جای دیگر قصه ای زیبا منتظرت باشد...

 

تاريخ دو شنبه 2 تير 1398برچسب:قصه ی عشق,سـاعت 12:42 قبل از ظهر نويسنده maryam| |
i413141_11.gif (242×58)
عکس های عاشقانه3

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بقیه تو ادامه مطلب هستش....

 


ادامـ ــه حرفايِ ما
تاريخ دو شنبه 2 تير 1398برچسب:عکس های عاشقانه,سـاعت 12:35 قبل از ظهر نويسنده maryam| |
i413141_11.gif (242×58)
مهربانی

 روزی مورچه ای دانه ی درشتی بر داشت و می رفت.

از او پرسیدند : کجا می روی؟ او گفت : می خواهم این دانه را برای دوشتم که در شهر دیگری زندگی می کند ببرم.

گفتند: چه کار بیهوده ای ! تو اگر هزار سال هم عمر کنی نمی توانی این همه راه را پشت سر بگذرانی و از کوهستان و جنگل بگذری تا به او برسی.

مورچه گفت: مهم نیست . همین که من در این مسیر باشم ، او خودش می فهمد که دوستش دارم....

مهربانی و محبت هرگز تلف نمی شود چرا که حتی اگر برای کسی که در حقش محبت شده فایده ای نداشته باشد ، لا اقل برای شخص مهربان منشا خیر است.

اس . اچ . سیمونز

 

تاريخ چهار شنبه 21 خرداد 1398برچسب:دانه ی درشت , رفاقت , مهربانی,سـاعت 1:34 قبل از ظهر نويسنده maryam| |
i413141_11.gif (242×58)
عقشی

 خاطرات خیلی عجیبن

گاهی اوقات می خندیم

به روزایی که گریه می کردیم

گاهی گریه می کنیم به 

یاد روز هایی که می خندیدیم

 

کاش پرده می دانست

تا پنجره باز است فرصت رقصیدن دارد..!!

 

گاهی سکوت دوست معجزه می کند و تو می آموزی که بودن همیشه در فریاد نیست.

 

همیشه برای ماندن دلیل هست و برای رفتن بهانه.

همیشه برای خواستن نیاز هست و برای رد کردن مصلحت.

همیشه برای داشتن فضا هست و برای نداشتن تقصیر.

این که سوار بر کدام کوپه این قطار شوی ، به پای ماندن و درست خواستن و عشق داشتنت ، بر می گردد.

اگر داری که بسم الله....اگر نه جهان پر است از بهانه و مصلحت و تقصیر بی صاحب.

 

نقاش باشی ، چقدر می گیری بیایی و صفحه های سیاه دلم را رنگ کنی؟؟

بعد برای دیوار اتاق دلم یک روز آفتابی بکشی که نور آفتاب تا میانه اتاق آمده باشد...راستی من روی صورتم یک خنده می خواهم.

نرخ خنده که گران نیست؟؟؟

تاريخ چهار شنبه 21 خرداد 1398برچسب:اگر نقاش باشی , همیشه , سکوت و فریاد , کاش , پرده , خاطرات عجیب,سـاعت 1:38 قبل از ظهر نويسنده maryam| |
i413141_11.gif (242×58)
عکس های عاشقانه 2

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

برای دیدن بقیه برین ادامه مطلب...


ادامـ ــه حرفايِ ما
تاريخ چهار شنبه 21 خرداد 1398برچسب:عکس های عاشقانه,سـاعت 1:5 قبل از ظهر نويسنده maryam| |
i413141_11.gif (242×58)
عکس های عاشقانه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

برای دیدن بقیه برین ادامه ی مطلب.... تنبلی نکن برو دیگه!!

 

 


ادامـ ــه حرفايِ ما
تاريخ سه شنبه 20 خرداد 1398برچسب:عکس های عاشقانه,سـاعت 10:31 قبل از ظهر نويسنده maryam| |
i413141_11.gif (242×58)
آه ...

 یک روز می رسد که ملافه ی سفید 

پایان می دهد به من... به شیطنت هایم..... به بازیگوشی هایم...به خنده هایم

روزی که همه با دیدن عکسم بغض کنند و بگویند

دیوانه دلمان برای مسخره بازی هایت تنگ شده

 

قلب من دموکراتیک ترین دولت دنیاست

آنقدر که تو را نیز همچون خودم از ته دل دوست می دارم

 

می زنم کبریت بر تنهایی ام 

تا بسوزد ریشه ی بی تابی ام

می روم تا هر چه غم پارو کنم

خانه ام را باز هم جارو کنم

 

گاهی دلم می خواهد

وقتی بغض می کنم 

خدا از آسمان بیاید

اشک هایم را پاک کند

دستانم را بگیرد

و آرام بگوید

اینجا آدم ها اذیتت می کنند؟؟؟

بیا برویم.

 

گفتی دوستت دارم عطسه کردم. ببخشید به خالی بندی حساسیت دارم.

 

 

چون فقط در خواب می بینم تو را ........................دوست دارم زندگی در خواب را

 

حقیقت اینه که :

هر چی مهربون تر باشی........بیشتر بهت ظلم می کنن

هر چی صادق تر باشی .........بیشتر بهت دروغ می گن

هر چی خودتو خاکی تر نشون بدی....... واست کمتر ترزش قائل می شن

هر چی قلبتو آسون تر در اختیار بزاری ......... راحت تر لهش می کنن

و اگه بدونن که منتظری.......... اندازه یه دنیا ازت فاصله می گیرن

 

به سلامتی اونی که 

آرزو بود...

نفس بود...

آرامش بود...

رویا بود....

ولی خاطره شد...

 

تاريخ سه شنبه 20 خرداد 1398برچسب:ملافه ی سفید , به سلامتی , دیوانه , دموکراتیک , کبریت , بیا برویم , خالی بندی , آلرژی , زندگی در خواب , حقیقت ,سـاعت 2:38 بعد از ظهر نويسنده maryam| |
i413141_11.gif (242×58)
بخوان

 رد پاهایم را پاک می کنم

به کسی نگوئید

من روزی در این دنیا بوده ام.

خدایا

می شود استعفا دهم

کم آورده ام...

 

همه خفته اند به جز من و پروانه و شمع 

قصه ی ما دو سه دیوانه دراز هست هنوز

 

چقدر سخت است نمرده باشی و از تو بخواهند گورت را گم کنی

 

چقدر سفت شده پدال دوچرخه ی دو نفره ی عشقمان

یا من خسته شده ام

یا شیب زمین زیاد شده 

شاید هم تو رکاب نمی زنی

 

گفتمش دل می خری پرسید چند

گفتمش دل مال تو تنها بخند

خنده کرد و دل ز دستانم ربود

تا به خود باز آمدم او رفته بود

دل ز دستش روی خاک افتاده بود

جای پایش روی دل جا مانده بود

 

می رسد روزی که بی من روز ها را سر کنی

می رسد روزی که مرگ عشق را باور کنی

می رسد روزی که ننه 

در کنار عکس من،نامه های کهنه ام را مو به مو از بر کنی

می رسد روزی که بی هم می شویم

یک به یک از جمع هم کم می شویم

می رسد روزی که ما در خاطرات

موجب خندیدن و غم می شویم

گاه گاهی یاد ما کن ای رفیق

می رسد روزی که بی هم می شویم

تاريخ سه شنبه 20 خرداد 1398برچسب:می رسد روزی , گفتمش , پدال دوچرخه , گورت را گم کن , من و پروانه و شمع , استعفا,سـاعت 1:53 بعد از ظهر نويسنده maryam| |
i413141_11.gif (242×58)
....

چه فرق می کند مهره ی سیاه باشم یا سفید چشمانت با اولین حرکت ماتم می کند.

 

 

تو می خندی و می روی...و من یاد درد خنده هایت....چه خنده دار درد می کشم

 

آموزگار نیستم...تا تو را بیاموزم چگونه دوست بداری....ماهیان به آموزنده ای نیازمند نخواهند شد تا بیاموزند چگونه شنا کنند...و گنجشکان به آموزنده ای نیازمند نخواهند شد

تا بیاموزند چگونه پرواز کنند....به تنهایی شنا و پرواز کن....که عشق را کتابی نیست.....و بزرگترین عاشقان تاریخ،خواندن نمی دانستند.

 

به مهتاب گفتم :ای مهتاب

سر راهت به کوی او

سلام من رسان و گوی

تو را من دوست می دارم

ولی افسوس چون مهتاب به روی بسترش لغزید

یکی ابر سیه آمد که روی ماه تابان را بپوشانید

 

شاید آنروزی که سهراب نوشت: تا شقایق هست زندگی باید کرد . خبری از دل غمگین گل یاس نداشت.

باید این طور نوشت : هر گلی که باشی چه شقایق و چه یاس زندگی اجباری ست.

 

 

 

 

 

تاريخ سه شنبه 20 خرداد 1398برچسب:شطرنج زندگی , خنده های درد آور , آموزگار عشق , به مهتاب گفتم , زندگی اجباری ست , شقایق , سهراب,سـاعت 1:30 بعد از ظهر نويسنده maryam| |
i413141_11.gif (242×58)
Design